اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سی و هشت» ثبت شده است

سی و‌هشت سال نوشتم سی و هشت دفتر را

منقطع ، یکسره ، از خیر ، زمانی شر را

رنج ها دیده ام از گردش ایّام ، ولی

صیقلی کرده ام از درد رُخِ باور را

گفته ام از شب و از روز  ، بدی ها ، خوبی

خوانده ام هرچه که می‌شد سخن سرتر را

گفته گویا و روان باورخود را با شعر

زده ام بوسه ی پر عشق لب ساغر را

حاصل کار و تلاشم به دل دفتر هاست

کرده ام با قلمم فتح دژ و سنگر را

ادّعا نیست مرا ذرّه ای ، حتّی ارزن

نازنین گوش کن از من سخن آخر را

هرکه تعریف کند از خودش از بی هنریست

عطر  گل شاد کند سینه ی هر دلبر را .

  • احمد یزدانی