اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صبح و سرآغاز» ثبت شده است

صبح است و اذان و یک سرآغاز

دنیای نماز و شوق پرواز

می‌خواند هر آنکه را که اهل است

درهای زمین و آسمان باز

باران دعا و سینه بیتاب

در چهره منتظر غمی ناب

چشمان به ره نگاهی از دوست

شب منتظر حضور مهتاب

در خلوت گفتگوی با یار

یک سینه غم است و شوق دیدار

آید سر وعده رفته هجران

خنده شده بر لبان پدیدار

در باغ دعا گل اجابت

از سوی خدا شود عنایت

ایمان و ستون دین نماز است

یک چهره ساده از قیامت .

  • احمد یزدانی