اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طبع» ثبت شده است

مثل ابر آرام مثل خواب نرم

از خیالِ خام خالی ، گرمِ گرم

عقل ، دوراندیش و طبعم عاشق است

بر دوراهی مانده ام حیران و پست

یکطرف عقل است و دوراندیش هست

دور از احساس و هر تشویش هست

آنطرف عشق است و دنیائی خیال

می رود با بال خود کوی محال

داستانِ عقل و عشق و گیرودار

بود از آغازِ خلقت برقرار

هرکجا حرف و سخن از عقل هست

در پسِ پرده به عشقی اندر است

در تمام سالها وَ لحظه ها

عشق پیروزِ تمامِ صحنه ها

عشق شور است و نشاطِ زندگی

عشق یعنی بودن و سرزندگی

عشق انگیزه به هر آغاز هست

عشق را در آستین اعجاز هست

عقل را با عشق گوئی کار نیست

عقل با عاشق رفیق و یار نیست

عاشقان با قلب عاشق میشوند

خون به دل تر از شقایق میشوند

با چراغِ مهر هرسو میروند

قبله گاه و فوقِ منطق میشوند.

  • احمد یزدانی