اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لندی» ثبت شده است


لندی که به آتش زد و در آن رقصید

پروانه صفت فدای مردم گردید

با معرفت و شرافت و آزادی ،

شد شعله ی جانش به شجاعت خورشید 

در ظلمت امروز جهان نورافشان

با دست سخاوت هستی اش را بخشید

تاج سر غیرت شد و با پروازش

در سینه عاشقان میهن امّید

شد قافله سالار و چراغی در شب

الگو شد و شربت شهادت نوشید .

  • احمد یزدانی

باید که نشسته از فداکاری گفت

از جبهه و از جنگ و وفاداری گفت

از لشکریان تحت تحریم و نبرد

با قلدر عالم به سزاواری گفت


باید که بمیدان برویم از نو ما

مردانه بیان کنیم از راز بقا

از ظلم و دفاع سخت میهن ، محکم

تا زنده بماند آن فداکاری ها


از قصّه ی جنگیدن با کفتاران

از دشمن و هم بستریش با شیطان

از غیرت و مردانگی همّت ها

از احمد و محمود و کریم و چمران


از موشک و دست خالی و جنگ شدید

از آنچه که تاریخ جهان کمتر دید

از مرد و زن رشید ایران بزرگ

از راز مقاومت و خورشید امید


از بال و پر بلند نورانیّت

از عالم بینظیر انسانیّت

از جنگ بدن و تانک و از فهمیده،

از آتش و وحدت و جهانی غیرت 


امّا سخن نهائی من لندیست

پروانه ی در آتش غیرتمندیست

آغوشِ گشوده ی شهادت ، خوشبخت

در اوج و فراز کاخ عزّتمندیست .

  • احمد یزدانی