اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادران» ثبت شده است

نیمه زیبای خلقت ، روح پاک زندگی

آفتاب بی بدیل بخشش و بخشندگی

انعکاس مهربانیهای خالق در زمین

منتهای روشنائی ، آخر تابندگی

معنی شورآفرین زادن از عمق عدم

بی بها هر گوهری نزد تو با شرمندگی

زیر پای تو بهشت و رستگاری مهر تو

نور جانت می ستاند هستی از درماندگی

ابتدای زندگی ، مفهوم و رنگ و بوی آن

شور و حال آفرینش ، معنی سرزندگی

جوهرت را چون خداوندِ محبّت می سرشت

با هدف کامل شد از ایشان همه سازندگی

مادران والاترین های جهان هستی اند

مظهر مهر و محبّت در ورای سادگی

گفتگو از تو بهانه از برای خوبی است

تا بیاد آید ز کوثر سوره دلدادگی

نیست در نزد خدا محبوب تر از زن کسی

حضرت زهرای اطهر قلّه ی بالندگی .

  • احمد یزدانی


بانوانند که آورده پدید

خیرِ بسیار چنان برف سفید

مادران ، خسته نباشید شما

هرکدامید چنان یک خورشید

آسیه زن و مخالف با ظلم

شخص فرعون از او می ترسید

دیو نابخردی و بدعهدی

با نگاه چپ او می پیچید

حاجر است زن و از او اسماعیل

به جهان آمدو و بر خود بالید

اوّلین سعی صفا تا مروه

آب زمزم شد و عالم نوشید

رفت شیطان که خرابی بکند

نتوانست و بر خود لرزید

بت شکن حضرت ابراهیمش

طرد با هروله فرمود چو دید

اوّلین زن که به معبد رفته است

مریم است ، باکره ی بی تردید

عزّت و پاکی دامن ایشان

با سخاوت به همه می بخشید

از خدیجه شده اسلام غنی

بذل عشقی که پیمبر می دید

کامل است در ره ایمان و عمل

معرفت میوه ز باغش می چید

اوّلین است که تاریخ نوشت

از سمیّه  ، به ره ایده شهید

افتخار همه است آن بانو

چون عسل مردیِ او می چسبید

تاج بر فرق جهان فاطمه است

به پدر مادر و بر شوی امید

بعد پیغمبر اسلام ایشان

دیگر از زندگیش خیر ندید

و سرانجام بگویم زینب

دخت مولاست، چنان کوه حدید

اسم و آوازه ی او عالمگیر

نزد او ظلم بخود میلرزید

قدر خود را تو بدان ای بانو

مادری ، بارقه ی عشق شدید

تو نباشی که جهان نیست عزیز

عالم و هرچه در آن می خوابید.

  • احمد یزدانی

امروز سرم به آسمان خورد چه خوب

اندوه دلم ز غُصّه اش مرد ، چه خوب

 روز زن و روز مادر است شادی هست

شادی غم دل به گور خود برد چه خوب .

  • احمد یزدانی