اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه» ثبت شده است

وقتی که نگاه توست ماهی کامل

من از تو چگونه دست بردارم و دل

صبح سحر از عشق تو برمیخیزم

شاید که شود دوباره مهرت شامل

 

 

 

 

  • احمد یزدانی

یک ستاره جز تو در هفت آسمان دارم ندارم

دلخوشی های دگر در این جهان دارم ندارم 

دلبرم ، هستی تمام بوده و نابوده هایم

ماه دیگر غیر تو در کهکشان دارم ندارم .

  • احمد یزدانی
من و ماه و شب و بیداری و عشق است و تو کم
 
تو نبـــاشی همه عالم سیه و درد و ستم
 
بِشِکن قفلِ قفس را و به من ملحق شو
 
من و تو ما بِشَویم و نشود حاکم غم
  • احمد یزدانی

بنام خدا

بر سفره ی پر مهرِ شهیدان هستیم

هستیم اگر ، به مهرِ آنان هستیم

هستند به ما نظاره گر،ما بیدار

با عطرِ حضورشان همه پایِ قرار

اینجاست زمین گذرگه ما باشد

هر خیر که میوزد از آنها باشد

اینجـاست تلاقی ستاره با ماه

اینجاست حضورِ رُخِ مهتاب به چاه

اینجاست که بخشند به کاهی ،کوهی

اینجاست که حق دیده شود با هوئی

اینجاست سرِ مرزِ سعادت ، خوبی

اینجاست که شمشیر شود اَبروئی

اینجاست که هرحرف هنر میگردد

اینجاست که هر کِشته ثمر میگردد

اینجــاست نظرکردنِ بر وجه الله

اینجاست هنرکردنِ مردانِ خدا

اینجاست همان نقطۀ پاک و میزان

اینجـــاست قدمگاهِ تمامِ پاکان

اینجاست به پا کنگره از عرش کنون

اینجاست که عقل است ره آوردِ جنون

برپاست اگر حقّ و تجاوز مُرده

با نور، شهید تیره گی را بُرده

شکراست وظیفه ای که یزدان فرمود

کردند عمل، به آنچه ایشان فرمود

ای شاهدِ ما ، به روزِ محشر مددی

ای خونِ خدا ، ساقی کوثر مددی

دستانِ تهی، ولی به دل عاشقِ حق

سر در رهِ حق نهاده چون وامق حق

وام اسـت به گردن و همه مدیونیم

بر خونِ شهید عاشق و مفتونیم

شاکر به حضورِ نور گردان ما را

ای حضرتِ حق، شکور گردان ما را

تا زنده کنیم یاد و نام شهدا

اجری ببریم از مرام شهدا

هستند نمادِ عاشِقان در عالم

هر عشق به نزدِ عشقشان باشد کم

ما جرعه زنانِ کویِ ایمان ،مَستیم

تا وقتِ ظهور پایِ پیمان هستیم.

احمدیزدانی

  • احمد یزدانی