اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

نویسندگان
شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۴۴ ب.ظ

یک ستاره جز تو در هفت آسمان دارم ندارم

یک ستاره جز تو در هفت آسمان دارم ندارم

دلخوشی های دگر در این جهان دارم ندارم 

دلبرم ، هستی تمام بوده و نابوده هایم

ماه دیگر غیر تو در کهکشان دارم ندارم .

  • احمد یزدانی

آسمان

دارم

ماه

ندارم

کهکشان

نظرات  (۱)

  • احمد یزدانی
  • رود هستی و من دشتم
    محتاج تو من هستم
    جاری شو عزیز من
    هستی تو که من هستم

    کافیست شوی جاری
    چون مرهمی و کاری
    من منتظرت هستم
    بر تشنه نمی باری؟

    با یاد تو من مستم
    هستی تو که من هستم
     دلدار وفادارم
    دستان تو و دستم

    بی تو چو کویر هستم
    از زندگی سیر هستم
    با تو چو بهارانم
    از سبزه سفیر هستم

    جان می کنم ارزانی
    گر قدر مرا دانی
    تا لحظه ی مرگ خود
    وابسته به پیمانی .