از ابر بارانی سیاه تر روزگارم
روئین تن از تهمت منم ، اسفندیارم
چون جاده های خاکیِ در دور دستم
سر در گریبانِ وجودِ خویش دارم
هرلحظه ام سرشار از رازی نگفته
در خطّ دشمن زیر آتش رهسپارم
بیگانه ای غمگین میان آشنایان
چون معبدی متروکه زیر سنگسارم
تیک تاکِ ساعت همدم تنهائی من
شاه لیرِ ماتِ پهنه های کارِزارم
تنها امیدم عشق هستی ،رو بمن کن
حرفی بزن ، من زیر پاهایت غبارم
در انتظارت تا به آخر می نشینم
من سال ها در انتظارِ انتظارم .
- ۰ نظر
- ۰۳ دی ۰۰ ، ۲۱:۵۶