اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ناامنی» ثبت شده است

عاشقم ّ همنفسم با شب طولانی ، درد

بی پناه، غرقه ی دریای پریشانی، سرد

یک نگاه تو کند معجزه ، حالم را خوب

شب طوفان شب امن و شب نامردی مرد

تو نباشی تک و تنها و اسیر غربت

گم شده در غم تنهائی خود بی همدرد

متلاشی شوم از دوری رویت ، غمگین

روز حیرانی و شب دیده براهی شبگرد

بندگی بر تو همه دارو ندارم ای عشق

بپذیر آینه این زائر خود را چون گرد.

  • احمد یزدانی