اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چشمه» ثبت شده است

برف بارید و شده دل ها شاد
سینه ریز فلک پیر افتاد
آمد او رقص کنان خنده به لب
تا کند خانه ی چشمه آباد .

  • احمد یزدانی

چشمه ز نو روان شده
پیر کهن جوان شده
در طلب خیال تو
خواب سبک گران شده.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۴۶
  • احمد یزدانی

زد تلنگر را کرونا ؟ حالتان جا آمده؟

دید منفی رفت و جایش دید زیبا آمده؟

شد عزیز آن رفت و آمدها ؟ سفرهای قدیم؟

ناسپاسی مُرد و شکر از آن به دنیا آمده؟

ارزش نزدیک هم بودن شد اکنون آشکار؟

یاد باغ و چشمه ی پائین و بالا آمده ؟

خنده های باصدا و شب نشینی ها چطور؟

یادی از همسایه ها و لطف آنها آمده ؟

قیمتی شد در کنار هم و باهم زیستن؟

یاد ارزش های شاد و با مسمّا آمده؟

من که سیلی خوردم از دست کرونا سخت و بد،

چشم من شد باز و عقلم بر سرِ جا آمده

عمر من دارد بهای تازه ای در سال نو

عاشقی بار دگر در یادم حالا آمده ،

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۳
  • احمد یزدانی