اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چون ماری و همه را میگزی به نیش» ثبت شده است

ای روزگار شود خانه ات خراب

زیبا به صورتی و به معنا چنان حباب

مانند طبلِ تهی پر صدا ولی

بی مغز و مایه و همخانه با سراب

چون ماری و همه را می گزی به نیش

زهرت کشنده و عشقت پر از عذاب

کار تو زادن و کشتن و دفن ما

دل‌های ما به تو سرگرم و بوده خواب

فرجام لطف تو تا گور بردن است

در لحظه های تو جاریست اضطراب

بیدار میشویم و دگر نیست فرصتی

افسوسمان گذر عمر با شتاب


  • احمد یزدانی