- ۰ نظر
- ۰۳ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۵
میدوید فیل در سحرگاهان
چشم جنگل برای او نگران
گرگ از ره رسیده ای پرسید
علّت آن فرار و حکمت آن
گفت فرمان قتل صادر کرد
شاه جنگل برای کفتاران
خنده ای کرد گرگ و با او گفت
فیل هستی تو غم نخور قربان
میدوید فیل و اینچنین میگفت ،
داده اجرا به دست خر ، نادان .
کوتوال خندان
گرگ است زمانه ما عزالیم همه
صیدش شده ایم و در زوالیم همه
زنجیر اگر به دست و پا بود چه غم
زنجیری روز و ماه و سالیم همه .
یک شغال چموش و بدکاره
شده پیدا کنار خانه ی من
همه عمرش ندیده بود او گرگ
در دلش کرد قصد لانه ی من
تا که چشمش بمن ، مرا او دید
عرض خدمت بمن نموده شدید
یک سلام بلندو تعظیمی
پاچه خواریِ عاجزانه ی من
برده ام زیر ذرّه بین اورا
دیده ام بد نه ، بدترین او را
مطمئن از خرابی فکرش
نیّتش بود آشیانه ی من
سر راهش نهاده ام یک دام
ظاهری داشت از خوراک و طعام
آمد آنجا که لقمه بردارد
رفت در دام ماهرانه ی من
متوسّل به حیله شد آرام
که مرا با کلک نماید خام
چون کتک خورد مطّلع شد از
اسم و آوازه و کرانه ی من.
#کوتوال_خندان