اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پنجشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۲۲ ب.ظ

گیسوانت آبشاری از طلا

 

 

 

گیسوانت آبشاری از طلا

 

 

دیدگانت معبری از فتنه ها

لرزه بر اندام شهر انداختی

با همه خوبی و با ما بد چرا؟

  • احمد یزدانی

آبشار طلائی

فتنه

معبر

گیسوانت