اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یونس» ثبت شده است

بهتر است این زمین شود دریا

از خجالت رَوَم به قعرش تا

بخورد مثل یونسم ماهی ،

که نبینم ستم‌ به انسان ها .

  • احمد یزدانی
بهتر است این زمین شود دریا 
از خجالت رَوَم به قعرش ، تا روزگار
بخورد مثل یونسم ماهی 
که نبینم ستم به انسان ها
  • احمد یزدانی

 

گفتن از دریا برایم قصّه بود

وسعتش در ذهن من مانند رود

تا که دستم را گرفت و برد دوست

دیدم و از جانِ من برخاست دود

سالها در حسرتش میسوختم

من سوار موج و موجم در ربود

با همه خیزاب ها و هیبتش

با کفِ برلب وَ خارج از حدود

موجهای سرکش و غرقاب ها

بیکرانه وسعت کشف و شهود

روح انسان و نهنگی روبرو

یونِس أمد یادِ من ،بودو نبود

جمع خیر و شر وَ خوبی و بدی

راهی و در لحظه ممنوع الورود

عمق و پهنا ، عالمی پیچیدگی

چشم گوش و گوش چشمی بی قیود

در بلندِ موجهایش گُم شدم

آمدم از اسب خودخواهی فرود

تازه دانستم که عالم کوچک است

در قبال قدرت حَیّ ودود .

  • احمد یزدانی