اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۶ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ب.ظ

بهتر است این زمین شود دریا

بهتر است این زمین شود دریا

از خجالت رَوَم به قعرش تا

بخورد مثل یونسم ماهی ،

که نبینم ستم‌ به انسان ها .

  • احمد یزدانی

انسان

خجالت

دریا

زمین

ستم

قعر

یونس