اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

 


شب بود و من با جاده ها درگیر
یادت مرا آتش و دامنگیر
افتاده بودی  لابلای من
با شعله میکردی مرا تسخیر
خاکستری ماند از من و بادم
تا بیکران ها برد در شبگیر
یادش بخیر آن روزگاران را
در دفترم نامیدش تقدیر
اکنون تمام آرزوی من
دیداری از آن قاب و آن تصویر.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۱۳:۱۶
  • احمد یزدانی

 


در نبردی نابرابر زخم خوردم 
جای دشمن از برادر زخم خوردم
باورش سخت است از خوش باوری ها
پشت سر نه ، از برابر زخم خوردم  .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۱۳:۰۱
  • احمد یزدانی

 

 

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۲۰:۰۰
  • احمد یزدانی

 

افسانه زیرکی ز سر بیرون کن

از عقل بکاه و بر جنون افزون کن

وقتی دل و جان را بسپاری بر عشق

خود عشق بگوید که چه باش و چون کن

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۴۷
  • احمد یزدانی

 

 

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۳۲
  • احمد یزدانی

دنیا که دل بشر از عشقش ریش است

چون نیک نظر شود زبانش نیش است

باید که به آب زر نوشت این جمله ،

هر چوب که می‌خورد کسی از خویش است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۲۸
  • احمد یزدانی

خسته ای هستم که تو خواب منی
چشمه ای هستم که تو آب منی
بال پرواز منی ، اوجم توئی
فکروذکر من ، غم ناب منی .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۴۸
  • احمد یزدانی

من بدم خود معترف هستم به آن
از تو که نیکی چرا بد شد عیان
این جهان چون مزرعه باشد همه
کِشته ی خود را درو کرده در آن.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۴۷
  • احمد یزدانی

حقّ مردم را نخور ، خوردی ببین
میدهی تاوان سنگینی یقین
شاید اکنون خوانده ای شعر مرا
خنده کردی در دلت بر اصل دین

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۴۰
  • احمد یزدانی

آتشی هستی که از هُرم تو میسوزم عزیز
بر خیال آتشینت دیده میدوزم عزیز
سالها رفت و نرفت از یاد من چشمان تو
خاطرات دیدنت ،یاد همان روزم عزیز .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۳۷
  • احمد یزدانی

ملّت آزاده را از فقر آزادش کنید
خاطر رنجیده را با همّتی شادش کنید
زخمی و جنگنده و درمانده از دست معاش
تابلوی هستی او را نقش فرهادش کنید
ملّت ایران بزرگ است و عمیق و ریشه دار
روح مجروح وطن را شهر آبادش ‌کنید
گنجهای زیر پا را کرده استخراج بعد
هرکه اهل کار و کوشش بود امدادش کنید
کام مردم گر شود شیرین کند غوغا بپا
کشور آزادگان را بندی دادش کنید
سر بکار مردم خود کرده با شور و شعور
نقشه های دشمنان را پوچ و بربادش کنید.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۲۹
  • احمد یزدانی

وقتی که ادب منزوی و گشته فراموش
هر بی ادبی مدّعی فهم و ادب ، هوش
وقتی که به پا کرده ادب کاخ خرد را
گردیده دهان بسته و فعّآل سپس گوش .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۱۳
  • احمد یزدانی

در گوشه نشسته سرد و خاموش
یادم شده است تو را فراموش
تاوان فراق تو چه سنگین
با رنج جدائیم هماغوش .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۰۲
  • احمد یزدانی

همواره نشسته بوده در جای خودش
پنهان شده در پناه دنیای خودش
سعی ای ننموده مزد آن را میخواست
در حبس تصوّرات بی‌جای خودش
هر روز به نقش تازه ای رو می‌کرد
در مخمصه های سخت اجرای خودَش
مفهوم بشر بلای جانش شده بود
منکر به وجود طول و پهنای خودش
برخاسته خورده بعد از آن می‌خوابید
بی قید و رها ز دست امضای خودش
از زندگی و زمانه اش می نالید
مخفی شده در کمند معنای خودش
در حسرت روز خوش شد عمرش سپری
زد تیشه به پای حال فردای خودش 
رفتند همه او در عالمش تنها ماند
زندانی در حصار غمهای خودش .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۵۵
  • احمد یزدانی

پناه آورده ام ای مهربان خالق بکن کاری
نده شادی به دشمن مردم ما را گرفتاری
هوا سرد است و اوضاع عجیبی حاکم است اکنون
نکن آلوده ی فقر و اسیر پنجه ی خواری .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۵۰
  • احمد یزدانی

من تو را می‌خواهم امّا تو نمی‌خواهی مرا
میکنی کفران نعمت می‌رود از کف تو را
جستجویم میکنی وقتی که آب از سر گذشت
میشوی درگیر نفرین،  میخوری چوب خدا.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۴۷
  • احمد یزدانی

آلبومی از عیوب جوراجور 

می‌زند با زبان خود از دور 

هرکه را اهل حق ببیند او

متّهم می‌کند به فقر شعور .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۲۳
  • احمد یزدانی

از خدا خواهش نمودم ، از ودود

زندگی شیرین ، غمم را کرده دود

چون خدا گنجی برای من نمود ،

حمد و توحیدش در آن گنجینه بود

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۲۰
  • احمد یزدانی

صافات صف هستی علی جان روح و جانی

عشقی ، زمینی ، آسمانی ، پرنیانی

نوری برای عالم هستی تو ماهی 

انگیزه هستی تو شه آزادگانی 

با بودن تو جستجو معنا ندارد

کافی برای مردمان این جهانی

باب الحوائج تو حوائج تو ، امامی

خورشید عالمتاب هستی بیگمانی

عالم نباشی تو امورش ناتمام است 

تو ابتدا و انتها ، پیدا ، نهانی

در پیچ و تاب کار عالم ماندگانیم 

تو راه حلّ مشکل درماندگانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۱۴
  • احمد یزدانی

دین خطّ قرمز و میهن شرافتم

بر خائنان وطن مشت محکمم

در راه سربلندی و زیبائی وطن

خود را به مردم ایران فروختم

خود را فروختم به اصالت و نور و شور

من عاشق وطن و دین و مردمم

دینم تمام باور و ایمان و عشق من

چون کوه ریشه دار و چو سروی تناورم

خود را نداده ام به بهائی کم از پشیز

سود زیاد بردم و از بی وطن سرم

از بیوطن فراری و این حرف آخرم

هم میهنان من عشقم و باورم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۱۲
  • احمد یزدانی