اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
شنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۱، ۱۰:۱۵ ب.ظ

گاو نامرد چه بر سر آورده

گاو نامرد چه بر سر آورده ،

شاخ تیزش پدر در آورده ،

ترسم از این که ببر خودخواهی

خورده ما را و پر درآورده😜

#کوتوال_خندان