هر چارشنبه خبرهای خوب و تو
باهم رفیق هنرهای خوب و تو
باران شادمانی و تو زیر بارشش
باشد همیشه سفرهای خوب و تو.
- ۰ نظر
- ۰۵ مهر ۰۲ ، ۱۵:۲۸
هر چارشنبه خبرهای خوب و تو
باهم رفیق هنرهای خوب و تو
باران شادمانی و تو زیر بارشش
باشد همیشه سفرهای خوب و تو.
در پنجشنبه خدا حافظ شما
پایان هفته و آرامش و صفا
ایجاد ارتباط و یاد گذشتگان ،
فکر سلامت و دوری ز غُصّه ها.
در جمعه راه عبادت گشوده باد
دل شاد و سینه رها از غم و عناد
آسودگی و رهائی و راحتی ،
سهم کسی که به حق کرده اعتماد .
روزگار است و هزاران حقّه دارد زیر سر
حقّه هایش می کند هستی ما را پر خطر
خوش بآن جانی که سر در کار خود دارد نهان
روزگارش را برد با فکر مثبت پشت سر .
شاعر بپذیر عاشقی خورشید است
چون چشمه رهاورد وی از امید است
هرکس که تمیز زندگی کرد یقین
در سینه روزگار خود جاوید است.
هر شنبه تو را شکرگزارم خالق
خوشحال چو گلهای بهارم خالق
از ظلم ستمگران مرا حفظم کن
تنها به شما امید دارم خالق .
جای محاکمه ی کرده های خود
جای محاسبه ی خورده های خود
کرده محاکمه دشمن و توطئه
خود رفته در قفس برده های خود .
یکشنبه سلام من به آدم بر نوح
بر مومن با صلابت همچون کوه
روزی که بنام نامی مولا هست
بالنده بفرما تو ز من خالق روح.
اقدام را نهاده بسوئی و خفته ایم
تاخیر میکنیم و موفّق نمیشویم
در دشمنی سرآمد دنیای خود شده
در جستجوی توطئه از سوی دشمنیم .
بوده پنجشنبه قرار من و او
جان شیرین و بهار من و او
آرزویم طیّ هفته بوده تا
گشته آرامش نثار من و او .
بوده پنجشنبه اساس خنده ام
اینکه من با خاطراتش زنده ام
او برایم گفته از تابندگی
من به او گفته ز تو تابنده ام .
طوفان شهریور چنان حال و هوای تو
غوغای کوهستان شد اکنون مبتلای تو
ای آسمان باران چرا؟ خون گریه باید کرد
از این ستمهائی که شد در زیر پای تو .
آرزوی مرگ انسان ها ندارد لذّتی
گفتگو از مرگ انسان ها نباشد قدرتی
هرچه میکاری درون مزرع جانت همان
میشود محصول عمر تو در اندک مدّتی .
با دست خودت خاک به سر کرده ای عالی
تحمیل وجودت به هنر کرده ای عالی
وقتی که نفهمیده ای از علّت خلقت
هر خیر مبدّل تو به شر کرده ای عالی .
رنجی نبرده ای که بدانی چه میکشم
دردی ندیده ای که خوشی را شمرده غم
بیچاره بوده ام ز رفیقان هرزه گرد
آتش کشیده عمر و غم آمد به پشت هم .
روز با شب گفت ای دیرینه یار
هرکجا هستم تو هستی در کنار
ما دوتا باهم ولی بر ضدّ هم ،
با تناقض بوده عالم استوار .
سینه ی آزادگان آتشفشان
از روشهای خلاف حاکمان
منتظر تا دست اعجازی رسد
داده آنها را نجات از دستشان.
من نیستم تو کنارم چو نیستی
تو کیستی و کجائی و چیستی
در انتظار تو چشم انتظاریم
در دلبری تو فراتر ز بیستی .
شد وبال گردنم دستی که بود
یار من یک عمر ، یاری مینمود
در نهایت پس گرفت هر کرده را
ذات دنیا را نموده وانمود .
در خلقت کاخ آفرینش قدمیم
بازیچه ی دست شادمانی و غمیم
ما اشرف مخلوق جهانیم ، درست
یک نقطه بدنیای وجودیم و کمیم.