اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۲۶ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۳۵ ق.ظ

تو چون طوفانی و من همچو کاهی

تو چون طوفانی و من مثل کاهی
چنان دریا توئی من بوده ماهی
خدایا ریشه ی غم را بخشکان
بده برباد چون سوزی به آهی .
                     

  • احمد یزدانی

نظرات  (۱)

  • احمد یزدانی
  • پاکبازی به ره عشق هنر میخواهد
    جاده را هیبت مردان سفر میخواهد
    میرسد تا هدفش هرکه دلش با ره بود
    عاشقی سینه ی صدپاره جگر میخواهد.