اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۴۴ مطلب با موضوع «مثنوی های کوتوال» ثبت شده است

باز دل عاشق شد و پر زد وَ رفت

طعنه به رِندانِ سحر زد وَ رفت
رفت به ایّام تجاوز ، جنون
جاریِ جبهه شده با رودِ خون
رفت به سجده به حضورِ شهید
غرقه ی دریایِ شعورِ شهید
خالیِ دستانِ دل ، ای هموطن
کشتیِ دشمن وَ گِل ای هموطن
مهرو وفا بودو مَلَک بودو عشق
عرشِ خدا بودو فَلَک بودو عشق
خاک وطن سربه سر از لاله ها
کشور دلها و شب و ژاله ها
وای ، چه کردند شهیدانِ ما
ملّتِ رزمنده وَ دستِ دعا
ریشه ی دشمن به فنا داده اند
گوهرِ جان را به بها داده اند
خون شهیدان شده آبِ حیات
خورده وطن داده نشاط و ثبات
عاملِ پیروزیمان از شهید
رسمِ ستم سوزیمان از شهید
هرچه جهان گفت وَ پاسخ شنید
جلوه ای از جذبۀ نامِ شهید
کشورِ ایران گذرِ عاشقان
بیمه شد از زحمت آزادگان
رزمِ بسیجی شده ضرب المثل
شهره به آفاق و تمامِ ملل
لذّتِ ما ،امنیتِ بچّه ها
غیرت و مردی زده نقشِ بقا
ملّتِ ایران شده تاجِ زمین
عزّت و همّت شده با او عجین
جنگ کـه زشتست وبدودردورنج
لطف خدا همرهِ آن داد گنج
باورِ ملّت شد از آن بهره مند
کرد وطن ایمن و دور از گزند
هموطنان هفته ی جنگ آمده
خاطره ی تن وَ فشنگ آمده
آنچه که گفتم وَ شنیدی شما
قطره ی کـوچک ز دلِ ماجرا
اصلِ سخن ،راه نجات از کمند
هدیه بکن یک صلواتِ بلند
 
  • احمد یزدانی

 

شیعه

بارالها ، سینه ها را غم گرفت 

داستان عشقِ ما عالم گرفت

حـاکمان و بندگان زور و زَر

از نجابتهای عاشق با خبر

میزنند هر افترا بر شیعیان

منتشر کرده در اقطاب جهان

حیله ها و شیطنت ها مستمر

خیمه برپا کرده در هرگوشه شر

صهیونیزم پست و اذناب پلید

بوده بر شیعه دقیقا چون یزید

با ترور با قتل و غصب و کینه ها

شیعه را کردند خون در سینه ها

دشمنی دارند از روز الست

خانه ای ویرانه اند از پای بست

مفتضح ، بدنام در کل جهان

نزد ملت ها حقیر و بد زبان

شیعه بر خوبی توکل کرده است

از همین رو اینچنین گل کرده است

حرف شیعه حرف قرآن و خداست

راه شیعه از ستمگرها جداست

شیعه یعنی داستان راستان

شیعه یعنی رودی از ایمان روان

شیعه یعنی فقر در عین غنا

شیعه یعنی دست مظلـوم و عصا

شیعه یعنی بهترین همسایه ها

شیعه یعنی سایه ی بی سایه ها

شیعه یعنی نفی آشوب و گزند

شیعه یعنی شهد شیرین مثل قند

شیعه یعنی مهر و شورو دلخوشی

شیعه یعنی دور از آدمکشی

شیعه یعنی بر تجاوزها دفاع

شیعه یعنی چون ابوالفضلش شجاع

شیعه یعنی در طریق زندگی

شیعه یعنی باستم جنگندگی

شیعـه یعنی یک ترانه یک غزل

شیعه یعنی انتظاری چون عسل

شیعه یعنی رقص گل در صبحدم

شیعه یعنی رو بقبله ، خوش قدم

شیعه یعنی مجری امر خدا

شیعه یعنی نوکری بر مقتدا

شیعه یعنی مهربان و حقمدار

شیعه یعنی خنده بر لبهای یار

شیعه یعنی اشک در شبهای تار

شیعه یعنی بر جهالت غصّه دار

شیعه یعنی یار مظلوم و فقیر

شیعه یعنی بر ستمکاران نفیر

شیعه یعنی پاک مرد پاک پاک

شیعه یعنی بر نفهمی غصّه ناک

شیعه یعنی مهربانی عشق و حلم

شیعه یعنی راه دانش راه علم

شیعه یعنی بر تبهکاران پیام

شیعه یعنی بر خودی مثل غلام

شیعه یعنی با ادب مرد عمل

شیعه یعنی خشمگین از هر دغل

شیعه یعنی سدّراه بی وطن

شیعه یعنی بر تن ظالم کفن

شیعه یعنی مظهر بخشندگی

شیعه یعنی  رو بقبله بندگی

شیعه یعنی مظهر مظلومیت

شیعه یعنی آخر انسانیت

شیعه یعنی روزی و رزق حلال

شیعه یعنی با سخاوت باجلال

شیعه یعنی جوهر اسلامیت

شیعه یعنی پاکی و نورانیت

شیعه یعنی آخر صبرو صفا

شیعه یعنی پرتحمّل بر جفا

شیعه یعنی چشم بستن بربدی

شیعه یعنـی پاکباز سرمدی

شیعه یعنی بندۀ مخصوص حق

شیعه یعنی چاکر و پابوس حق

شیعه یعنی روز پاسخ در معاد

شیعه یعنی زندگی با قلب شاد

شیعه یعنی تیزبین و با خرد

شیعه یعنی آتش روز نبرد

شیعه یعنی طیّب و طاهر ،امین

شیعه یعنی کشور ایران زمین

مهدی موعود ، یا صاحب زمان

دستگیری کن شما از شیعیان

چاره ی کارست از سویت نگاه

تا نَگِریَد چشم های بیگناه

ملت ایران نگاهش بر شماسـت

عاشقان را عشق اصل ماجراست .

  • احمد یزدانی

حضرتِ پاک و شریف ،ای گُلِ ما ،اسماعیل(ع)

 آبروی قلم و دستِ شفا اسماعیل(ع)

صخره در بندِ تو ،کوه خدمتِ تو ،اسماعیل(ع)

تکیه کرد آنکه به تو خاست زِنو ،اسماعیل(ع)

مردو زن جملگی هستند کمربسته ی تو

عاشقانند پناهنده وَ وابسته ی تو

هرخرابی که به تو رو بِکُند آباد است

 آنکه را مهر تو در جان و دل است  آزاد است

قرن ها آمدو باقی تو و خاک قدمت

ریزه خوارانِ تو دیدند عطا و کرمت

خادمین تو ز ادوار کهن تا امروز

 همگی معتقدِ معجزه های تو هنوز

زائرانند همه کَفترِ جَلدِ حَرَمَت

 باز درهایِ بهشت است به مُهرو قلمت

 بس گلِ نازو لطیفی که در این بستان است

 تا به خاکِ تو نظر کرد شکوفا شدو هست

گرچه از مرقدتان تا به خراسان دور است

 لذّتِ  از نور برادر همه جا  مقدور است

هرکه قصدش عتبات است و حریمِ محبوب

 حَرَمِ توست سـرآغازو سرانجام ،چه خوب

نورِ درگاهِ شما بر دل و جانِ آنهاست

 هر یکی پرچمی  از کاخِ بزرگیّ شماست

هست از گنبدتان بارقه ی شعر وزان

 گل و گلدسته ی ایوانِ شما مهروزان

هرچه یاءس است بیک دیدنتان برباد است

 از گلِ مهرِ شما خاطره ها دریاد است

گفته شد از پدران با پسران تا امروز

 هرکسی بست دخیلی به شما از سر سوز

دسـت خالی نه که با دستِ پراز یاری رفت

 مشکلش حل شدو با بارِ سبکباری رفـت

صبحگاهان که به رودِ تو طراوت جاریست

 چاره ی درد فقط یک نگه از تو ، کافیسـت

بـرکتِ داده ی از سویِ خدا بر شهری

 تو همان کوهِ بلندی که زِ پستی قهری

هرکه دستش به تو و دامن تو آویزد

 هرچه خیراست زِ دست تو به پایش ریزد

آمدی، شد دگر از عرش به ما آمدو شد

 از همین رو همه ی شرّو بلا از ما شد

هرکه آویخت به کُنجِ درو دیوارِ شما

 دید از بخششِ دستانِ شما معجزه ها

طوطیا خاکِ رهِ توست که بر دیده کشیم

 انتظارِ فرج از حضرتِ نادیده کشیم

 از شمـمِ خوشِ پیمانه ی مهـدی مستیم

 منتظـر بر نگهـی از طـرفِ او هستیم.

  • احمد یزدانی

من که آزادم کنون از بندها

بوده ام بندبلا را مبتلا
 
تو نجاتم داده ای از بندِ خویش
 
رَستَم و آنگه شُدَم در بندِ خویش
 
آب و جارویِ وجود و جان ز توست

هست آزادی ز تو زندان ز توست
 
من و ماها ظاهری در کارهاست
 
ادّعائی از دلِ بیمار ماست
 
تو تمامیِ بزرگی را سزا
 
بودنِ من ها وَ ماها از شُما
 
گوشه ی چشمی به رِندانت فِکن
 
دستگیری کن به زندانت فِکَن.
  • احمد یزدانی