اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
سه شنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۲۲ ب.ظ

جنگ ترکیبی و سوز دل و سرمائی سخت

جنگ ترکیبی و سوز دل و سرمائی سخت
باهمند عالم و آدم که کنند حق دلسرد
عالمی داده به هم دست جفا حق تنها
درد حق را نکند حس کسی الّا همدرد
دیده از روز ازل سختی ره را حق جو
راه حل بوده جدالی که نفهمد بی درد
تا ته قصّه همه محکم و در یک سنگر
تا که میهن شود آزاد و رها از آن درد.