اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۱۶ ب.ظ

قصّه دریا و ماهیهای آن

با الهام از (آخرین وسوسه های مسیح)
نیکوس کازانتزاکیس
.
قصّه ی دریا و ماهی های آن
حکمتی در سینه دارد بیکران
ماهی اش می گوید ای پروردگار
من نگردم در دل توری شکار
کور کن چشمان صیّاد مرا
تا نگردم صید خشمی نابجا
آنطرف صیّاد با دست دعا ،
میرود هرشب سحر نزد خدا
ای خداوند بزرگ و مهربان
صید من کن ماهی ای روزی رسان
زن و فرزندان من در انتظار
تو بده با لطف خود برکت به کار
کورکن ماهی نبیند تور را
تا شود بر زن و فرزندان غذا
خالق عالم به تدبیری نهان
میکند کاری که حیران عاقلان
گهگداری ماهی و گه تور کور
تا بچرخد از تدابیرش امور.

  • احمد یزدانی

امور

تدابیر

دریا

صیاد

صید

ماهی