اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

ای خدای کلک و بدقولی

ای خدای کلک و بدقولی
که نماینده پکیج هستی
خانه ام سرد و حال من ناجور
به گمانت ز دست من رستی؟

پشت سر را نگاه کنی خوب است
مانده اند چون تو در گِل پستی
مثلاً تو مهندس مائی
تو که هم روز و هم شبش مستی
می گزارم به خانه ام کرسی

و نشان میدهم به تو شصتی .
#کوتوال_خندان