اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
شنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۰۴ ب.ظ

از داغ تو غمبارم

از داغ تو غمبارم
داغ رخ گل دارم
می پیچم و می گریم
شوریده امت امشب

تب دارم و میبارم
در حسرت دیدارم
رفتی تو و با یادت
باریده امت امشب

گرییده امت امشب
خندیده امت امشب
در خلوت تنهائی
بوسیده امت امشب

گم کرده امت امشب
جوئیده امت امشب
در عالم رویائی
بوئیده امت امشب

تو هلهله ی عشقی
من زائر دیدارت
لاجرعه تو را چون می
نوشیده امت امشب

در حسرت چشمانت
در پهنه ی دستانت
ولگرد و تب آلوده
لولیده امت امشب

جوشیده امت امشب
پوشیده امت امشب
با عاشقی و مستی
بخشیده امت امشب.

  • ۰۲/۰۵/۲۱
  • احمد یزدانی

از داغ تو

داغ رخ

گل دارم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">