اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان
شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۵:۰۷ ب.ظ

گفتم به یک رفیق دغلکار خود چنین

گفتم به یک رفیق دغلکار خود چنین
آن معرفت که از آن دم زدی تو کو؟
در طیّ مدّت عمرم کجا و کی ،
پرسیده حال مرا ؟ گفته ، کرده رو
امّا خدا نکند عطسه ای کنی
باید که آمده با این و آن و او
بردت به نزد طبیبان حاذقی
داده وثیقه  تمامی آبرو
تبعیض موجب آزار و اذیت است
بهتر که رفته ز نزد تو من ، عمو
دردی بسینه بیان کرده ام کنون
حرفی خلاف ادب گفته ام بگو
پیداست ترک جفایت نموده ام
از بی وفا شده باشی جدا ، نکو .

  • احمد یزدانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی