اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۳۰ ب.ظ

بوی کباب از کشور ما رفته است بالا

بوی کباب از خانه ی ما رفته است بالا
از هرطرف خود را رسانده گربه و سگ ها
هرکس که دشمن بود آمد تا برد سهمی
در لابلای معترض ها گشته است پیدا
هشتک زدند از غارت و در سایه خوابیدند
چاله نکنده شد مناره سرقت از آنها
فرصت غنیمت شد برای آتش افروزی
کرده فرامین را ز اربابانشان اجرا
امّا گروهی معترض با منطقی محکم
دارای افکاری جدید و روشنی افزا
با عینک خود زندگی را دوست میدارند
هستند انسانهای شاخص نوگرا ، والا
باید جوانان را پذیرفت و پذیرا شد
این ها عزیزانی به مثل بچّه های ما
باید سخن ها را شنید آنگه تعمّق کرد
سازد تضارب بهر رشد جامعه غوغا .