ظاهراً زنده از درون ویران
ظاهراً زنده ، از درون ویران
گم وگوری میانِ قبرستان
بود اطرافِ من تمامش رنج
غم و اندوه و غُصّۀ دوران
گُل به چشمم چو خار می آمد
خار بودو سیاهی و زندان
دوستانم زِ دورِ من رفتند
مانده ای بی پناه و سرگردان
دردهایم زیادشد هر دم
آتشی بود در دلِ سردم
با عبادت شناختم حق را
طرد کردم تمام ناحق را
پرتو نورِ حق به من تابید
ذهنِ جویا طریق آن کاوید
بسترِ جستجو فراهم بود
لطفِ خالق چراغِ راهم بود
من بسوی خدای خود رفتم
رو به او من بپای خود رفتم
کم کم او شد تمام دنیایم
عشق او شد مرام و سودایم
عاشقش گشته ام وَ وابسته
غیرِ عشقش زِ هر کشش رسته
چون به راهش قدم نهادم من
نور او کرد قلب من روشن
رونقی یافت کارو کسب کساد
عشق ومهرو صفا به قلبم داد
زان پس از دردو رنجها رستم
دل به لطف ورضای حق بستم
سالها رفت و من به جا ماندم
گفته ام من خدا خدا ،ماندم
تا توان داشتم زِ بد رستم
دامها بود در رهم ، جستم
کرده ام هر عمل و اندیشه
راه و یادِ خدایِ من پیشه
راهِ تاریک و شب شده روشن
شد کویر از برایِ من گلشن
شکر میگویم و رضا هستم
برطریقش چو کوه به جا هستم
منم و امر او و درگاهش
با ائمّه و مذهب و راهش
خالقا هستی و جهانم تو
آشکارا و هم نهانم ،تو
جانِ عالم و بودنم از توست
زندگانی نمودنم از توست
کردگارا خدای ما هستی
صاحبِ جان ما شما هستی
مهربان هستی و دلِ دنیا
خالقِ کائنات و خوبیها
این جهان، آن جهان شما هستی
سرورو نور دیده ها هستی
کن تو محکم به قلب من ایمان
تا نباشم به راه حق لرزان
راضیم ،آرزوی من تنها
اینکه محکم بمانم و برجا .
- ۰۳/۰۴/۱۷