اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان
دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۲۰ ب.ظ

نازنین فیروزکوه ای شهر من

نازنین فیروزکوه ای شهر من
قلب تاریخی تو ای شهر کهن
قلعه ها و قلّه هایت بیشمار
دلربائی می کنی در هر کنار
گفته ام بسیار در وصف تو من
بازهم می گویم از حسنت سخن
می دهم من از بناهایت سراغ
تا نمانی بیش از اینها در محاق
میکنم آغاز از کلّه منار
داری آن را از گذشته در کنار
قلعه ی تاریخی فیروزکوه
گور گنبد هست کاخی باشکوه
از بناهای کهن شَبری شَبر
آنطرف تر قلعه های پیرکَمر
از امامزاده علی تلّی بجاست
 بی بیِ اندور جائی با صفاست
در کتالان شازده قاسم خفته است
در کنارش قلعه ی می ورد هست
در سیاده هست آثاری زیاد
سرخ قلعه در طرود و نقش شاد
تپّه های باستانی ، میرشکار
در ارو از تپّه ی سوته نووار
لاجورد آن قلعه ی افسانه ای
دیو و جن را گشته اکنون خانه ای
هست حمّام قدیمی در مِهن
قلعه ها و تپّه از عهد کهن
تپّه های روستای گورسفید
تا میان تنگ طرود آمد پدید
تپّه های باستانی در اَرو
دارد آن سامان ز نامش آبرو
باشد آثار ارو سوته لووار
 جان بی بی در جیلیزجند یادگار
سکّه ای حجّاری ساواشی است
پشت تندیرش چنان یک کاشی است
برج سنگی مستقر در بادرود
سیدعلی با آبشار و آب رود
هست امامزاده محمّد آن دیار
حضرت محمود او را در کنار
تپّه آهنگران مال دهین
شوئه را چون شهر آبادی ببین
قلعه سر در ورسخواران دیدنیست
در قدمگاه نبی عشق نبیست
در سله بن قبرهای گبری است
قلعه سر را دیده گانی ابری است
هست وشتان گور گبری ها عیان
بارگاه سید مظفّر هم در آن
ارجمند را با دوازده تن ببین
با دوطفلان گشته اسرارش عجین
شادمهن بی بی حکیمه خفته است
کرده عبدالله اهنز از نور مست
قلعه ی قلدوش روستای لزور
کرده خوشنام از پل سنگی عبور
بوده در آسور امامزاده رضا
کرده حمّام قدیمی را صدا
در نجفدر خفته درویشی عظیم
بوده زرمان نقطه ی امّید و بیم
غار بورنیک هرانده باقی است
تپّه ها در شیر دره چارطاقی است
یک مهاباد است و اسماعیل آن
برج سنگی باشد آن سامان عیان
قلعه ی گبری بود در انزها
هست برگی دیگر از تاریخ ما
بوده مزداران و زرّیندشت بیش
نام مزداران گره بر باباریش
برج و بارو در گذرخانی زیاد
از تلیجاره و قلعه کرده یاد
قلعه های سنگی افسانه ای
باشد هرگوشه به پا چون خانه ای
تپّه های باستانی در گچه
قلعه ها و برج و بارو ، چه و چه
درده با آن قلعه های بی مثال
از مسلمان قلعه تا کافر به حال
گفته ام بسیار و اکنون خسته ام
صبحدم شد دست خود را شسته ام
گفته ام یک گوشه از شهر و دیار
تا که دلسوزان بیایند پای کار
گفته از تاریخ ما اسرار آن
تا بتابد از فراسوی زمان .

  • احمد یزدانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی