اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۴۳ ب.ظ

بوده ما ملّت آزاده ی در آرامش

بوده ما ملّت آزاده ی در آرامش
شهره بوده به جهان ثروت ما ، آسایش
داده بر باد فنا خاطره های خوش ما
نفسی هم اگر اکنون برسد با خواهش ،

شده ثابت که ز خوشبختی ما بیزارید
دشمنی کرده ولی گفته که ما را یارید
شده ما مفتضح عالم و عامی اکنون
جز گداپروری آیا هنری هم دارید ؟

هرکدام آمده باری شده بر شانه ی ما
غارتی کرده طمعکاریتان خانه ی ما
وعده ها داده از علم و هنر و اندیشه
کرده بیغوله ی غم لانه و کاشانه ی ما ،

کرده کاری که ربا حاکم میدان شده است
بحث تولید وطن چون دژ ویران شده است
کرده کاری که همه جیره خورند از بانکی
کارتان چون تبر و شاخه ی لرزان شده است

در جهان هر که قوی بود ز ما دوری کرد
تن سالم شده بیمار و گرفتار از درد
هرکسی آمده دارد طمع مال و منال
همه دلگرم زما بوده ولی ما دلسرد

برده ما را به سراغ خطراتی که نگو
شده برپا ز شما ها چه بساطی که نگو
گوئیا روی زمین نه ، همه در رویائید
بوده آلوده به انواع صفاتی که نگو ،

جیب مردم شده است پهنه ی صرّافیتان
خنده دارد هنر سمبل و حرّافیتان
از توهّم خوش و دلبسته به دنیای خیال
آمده وقت خوش دیدن علّافیتان .

  • ۰۳/۰۸/۲۲
  • احمد یزدانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">