اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۱۸ ب.ظ

حرفی که شد از زبل پدیده

حرفی که شد از زبل پدیده
از دبّه کسی ضرر ندیده
بازنده ی در قمار هستی
بدعاقبتی به جان خریده
وقتی که شد از فشار آن خیس
جر زد و لباس خود دریده
چون دید تحمّلش تمام است
گفت حجم فشارشان شدیده
در آخر کار و وقت رفتن
گفت رای رقیب شد خریده
وقتی که ندارد اطّلاعی
یعنی که فیوز حق پریده .

کوتوال خندان

  • احمد یزدانی