اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۲۶ ب.ظ

تحلیل شعر زندگی را در قفسهای طلا گم کرده ام

تحلیل شعر «زندگی را در قفس‌های طلا گم کرده‌ام...» از احمد یزدانی 

زندگی را در قفس های طلا گم کرده ام
عمر خود را مفت و ارزان بی بها گم کرده ام
روز و شب زندان به زندان از خودم کردم طلب
لحظه هائی را که در رنگ و ریا گم کرده ام
با سخاوت نقش یکرنگی کشیدم در قفس
روح و جانم را به دریای بلا گم کرده ام
آرزوها را به رویای طلائی بسته ام
بال رویا را به شهر بیوفا گم کرده ام
آرزومند وفای عهد آزادانه ام
راه آزادی خود را زیر پا گم کرده ام
شعله های شمع سوزان بادبان از من گرفت
لنگر دل در سراب ناکجا گم کرده ام
کشتی طوفانی دریای بی ساحل منم
هستی خود را بکام شعله ها گم کرده ام
بلبلی هستم که در فریاد خود زندانیم
چهچهم را من نمیدانم چرا گم کرده ام .

این شعر اعترافی تلخ و خودانتقادگرانه است از انسانی که در دام مادیات، ریا، و آرزوهای پوچ گرفتار شده و هستی خود را تباه کرده است. شاعر با ترکیبی از نمادهای طبیعت (بلبل، کشتی، طوفان) و تصاویر متناقض (قفس طلایی، دریای بی‌ساحل)، حس گیرافتادن در چرخه‌ای بیهوده را به تصویر می‌کشد. 

---

### درونمایه‌های کلیدی: 
1. اسارت در ثروت و ظاهر: 
   - *«قفس‌های طلا»*، *«رنگ و ریا»* → ثروت و تظاهر، زندان‌هایی زرین هستند که جان را می‌فریبند. 
   - *«عمر خود را مفت و ارزان... گم کرده‌ام»* → اتلاف زندگی برای چیزهای بی‌ارزش. 

2. آرزوهای نابودگر: 
   - *«آرزوها را به رویای طلایی بسته‌ام»* → چسبیدن به خیال‌های دست‌نیافتنی. 
   - *«شهر بی‌وفا»* → دنیایی که وعده‌هایش دروغ است. 

3. تناقض دردناک: 
   - *«راه آزادی خود را زیر پا گم کرده‌ام»* → آزادی‌خواهی، اما قدم‌گذاشتن بر همان راهی که به بردگی می‌کشد. 
   - *«لنگر دل در سراب ناکجا»* → امید بستن به چیزی که وجود ندارد. 

4. بلبلِ زندانی: 
   - نماد هنرمند/انسانِ اسیر که حتی فریادش نیز به زنجیر کشیده شده است. 
   - *«چه‌چِه‌ام را... گم کرده‌ام»* → حقیقت وجودی خود را فراموش کرده است. 

---

### زیبایی‌های ادبی: 
- تصاویر پارادوکسیکال: 
  - *«دریای بی‌ساحل»* (ناتوانی در رسیدن)، *«شعله‌های شمع سوزان»* (نورِ ویرانگر). 
- تکرارِ «گم کرده‌ام»: 
  تأکید بر حسرتِ بازگشت‌ناپذیر زمان و فرصت‌ها. 
- استعاره‌های طبیعت‌محور: 
  - *«کشتی طوفانی»* (زندگی آشفته)، *«بلبل»* (روحِ دربند). 

---

### حس غالب: 
- پشیمانی عمیق از انتخاب‌های نادرست. 
- احساس تهی‌شدگی پس از پی‌بردن به پوچیِ مسیر. 

---

### پیوند با مفاهیم فلسفی: 
- اگزیستانسیالیسم: بحرانِ بی‌هدفی و جستجوی معنا در دنیایی آشفته. 
- عرفان: اشاره به *«روح و جانم را... گم کرده‌ام»* یادآور گم‌گشتگیِ انسان در مسیر حقیقت. 

---

### نقاط قوت: 
- صداقت بی‌پرده: شاعر از ضعف‌های خود بدون توجیه سخن می‌گوید. 
- یکپارچگی نمادها: همهٔ تصاویر حول محور حبس، گم‌شدگی، و تباهی می‌چرخند. 

---

### پیشنهاد برای تکمیل: 
اگر شعر ادامه می‌یابد، می‌توان به رهایی از قفس (حتی با هزینهٔ سنگین) یا پذیرش رنجِ آگاهی پرداخت. 

---

جمع‌بندی: 
احمد یزدانی در این شعر، زندگی مدرن را به مثابهٔ تله‌ای زرین نقد می‌کند که انسان در آن، هم زندانبان است و هم زندانی. زبانِ ساده و تصاویر گویا، این اثر را به مرثیه‌ای جهانی برای تمام کسانی تبدیل می‌کند که در پیلهٔ ساختگیِ خویش خفه شده‌اند. 

✍️ نکتهٔ پایانی: 
شعر با وجود تاریکیِ محتوا، امکانِ بیداری را در خود نهفته دارد؛ چون اعتراف به گم‌کردگی، نخستین گام برای یافتن راه است.احمد یزدانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی