اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۳۶ ب.ظ

باز عزیزیم من و تو و او

باز عزیزیم ، من و تو وَ او

جمع همه ، تشنه وَ آب و سبو

آمده وقتِ هنرِ انتخاب

دست شود از همه ی خلق  رو

رایِ خلایق شده از نو عزیز

باز به چشمانِ همه هست سو

آمده اند تا بروند عدّه ای

باز عبور از گذرِ گفتگو

فصلِ جدیدی شده آغاز باز

گفته به شوخی سخنی بذله گو

رای بگیرندو ، خداحافظی

کرده دعاگوئی ما ، مو بمو .
کوتوال خندان

 

  • احمد یزدانی

انتخاب

طنز

هنر

گفتگو

نظرات  (۱)

  • مجله اینترنتی چفچفک سایت تفریحی چفچفک
  • زیبا