دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۱۲ ب.ظ
سرای انتظاز
خون پائیز است در رگهای بارانِ بهار
ره بسویِ ناگزیر است این خـراب آبادِ زار
گل به همراهِ طراوت قاصد پژمردگی است
باغبانِ روزگار از حال و روزش بیقرار
گر به دستِ عاشقی تقدیمِ معشوقش شود
خاطراتش ماندگاراز عاشقی ها و قرار
هست دنیا مزرعه ما کشتکارانش همه
وقت خرمن میشود پیدا ثمر از کشت و کار
بین راه و قهوه خانه این جهانت را ببین
زندگی مرگ است ، این دنیا سرایِ انتظار.
- ۹۳/۰۸/۱۹