اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۷ ب.ظ

ساده تر از گل و جاری تر از آب

ساده تر از گل و جاری تر از آب

شعله ور ، ساکت و زیبائی ناب

مثل دریای عمیق و موّاج

جمع اضداد چو بیداری و خواب

آتشم زد و تماشا کردم

رفت و ماند حسرت دیدار و عذاب

باز من ماندم و تنهائی و غم

بازهم شادی بیهوده ، سراب .

  • احمد یزدانی

جاری

سراب

شعله ور

عمیق

موّاج