اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ب.ظ

من مصدرم بی تو که معنائی ندارم

من مصدرم ،تنها که معنائی ندارم

تو واژه هایم ،بی تو دنیائی ندارم

عشقِ من و دور از منی ،تنها غمینم

بی عشق روی تـو که رویائی ندارم

امروز دستم را بگیرو یادِ من باش

هر روزِ من دیروز ، فردائی ندارم

من رودم و جاری به صحرای کویرم

در حسرتت رویای دریائی ندارم

رفتن فقط در جستجویت لطف دارد

بی تو برای رفتنم پـائی ندارم

در آرزوی تنگ آغوشت گرفتـار

من عاشق و در عشق پروائی ندارم

آه ای امید جاریِ در لحظه هایم

من در نبود تو تماشـائی ندارم

  • احمد یزدانی

رویا

غمگین

فردا

مصدر

معنائی