اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۰ ب.ظ

جان عالم چون چراغی روشن است

جان عالم چون چراغی روشن است

روشنای هر چراغ از روغن است

عاشقی روشن بود در آن چراغ ،

عاشقان را سوختن آسودن است .