اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۳۹ ق.ظ

کاش وقتی به خانه برگشتم

کاش وقتی به خانه برگشتم

کفشهای تو پشت در باشد

جای تو در کنار مادر من

مثل یک عمر روی سر باشد


کاش وقتی به خانه برگشتم

رخت مادر لباسی از گلها

استرس ساک رفتنش بسته

نا امید عازم سفر باشد


کاش وقتی به خانه برگشتم

امرو نهیت شروع و من ساکت

تو چو سردارِ فاتح ، من سرباز

جفت پاها وَ چشم تر باشد


کاش وقتی به خانه برگشتم

چشمهایت نظاره گر باشد

نورِ جانِ تو مثل یک خورشید

حافظ خانه از خطر باشد


پدرم داغ تو توانفرساست

خارج از طاقت بشر باشد

در فراق شما پدرجانم

مرگ و یاد تو سر به سر باشد.


پدرم ،نیست پشت در کفشت

پدرم نیستی تو در خانه

داغِ تو تا قیامت معهود

با من و خانه همسفر باشد.

  • احمد یزدانی

خورشید

پدر

چشم

کفش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی