اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

نویسندگان
يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۵۸ ب.ظ

روز شعر و ادب و چشم زمین تر باشد

روز شعرو ادب و چشم زمین تر باشد

افق معرفت از ظلم مکدّر باشد

عرض تبریک و ادب خدمت اصحاب هنر

آرزویم که به تحلیل منوّر باشد

همه یکدست وَ یک دست شود چون یک مشت

مشتِ ما بر دهن ظلم مکرّر باشد

گیتی و هرچه در آنست تلاطم دارد

یک چریک است وجودی که سخنور باشد

به فنا داده زبان و ادب اجدادی

خواب غفلت به وطن از همه بدتر باشد

یاد استاد بخیرو سفرش ایمن باد

شهریاری که به شعرو سخنش سر باشد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی