اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۱:۵۰ ب.ظ

سیزده آمده چشمان غمت تر باشد

سیزده آمده چشمان غمت تر  باشد

چون مبارک شده باشد به همه در باشد

کوه و در منتظر پای یکایک از ما

دشت و جنگل که به زیبائی خود سر باشد

پا بصحرا بنهیم و به خوشی کرده به در

گوش غم از خوشی و قهقه ها کر باشد.

  • احمد یزدانی

سیزده

قهقه

گوش غم