پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۱۳ ب.ظ
عرض سلام و ادب ای نازنین
عـــرضِ سلام و ادب ای نازنین
از غم دوریِ تو هستم غمین
آمدی و برده ای دل را ،ولی
بازنگردانده به این کمترین
دربدرم در پیِ گم گشته ام
گاه هوائیم و گه در زمین
گفت به من عاشقِ شوریده سر
لیلی خود را تو چو مجنون ببین
بالِ من از شمعِ رُخِ عشق سوخت
تا که شدم با چو تو گل همنشین
خواند سحر بلبلِ بیچـاره ای
از غمِ دوریِّ گُلش اینچنین
چشم به راهِ تو منم تا ابد
رفت ز دستم همه ی عقل و دین
ایده و ایمان و شرافت توئی
در قفسم بی رُخت ای نازنین.