اشعار احمد یزدانی

نقطه ی اوج عاشقی  خالق ، با خدا گفتگو چقدر زیباست .

اشعار احمد یزدانی

نقطه ی اوج عاشقی  خالق ، با خدا گفتگو چقدر زیباست .

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

نویسندگان
يكشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۱۲ ب.ظ

عمرم تمام عمر خودش اشتباه کرد

عمرم تمام عمر خودش اشتباه کرد
محصول رنج و زحمت من را تباه کرد
غرق غرور جوانی بخواب خوش
راهی مرا به قعر سیاهیّ چاه کرد
در عاشقی و مستی دنیا از او اسیر
دنبال این دو رفت و مرا جان پناه کرد
دادم ز دست فرصت ایّام رفته را
پیری رسید و حسرت من را نگاه کرد
راهی نمانده تا به ته قصّه ی وجود
آن ماه و سال رفته فنا دست آه کرد
دل خوش به این دو سه روزی که مانده است
شاید دوباره حال دلم روبراه کرد .

  • احمد یزدانی

اشتباه

حسرت

غرور

قصه

محصول

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">