تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.
کربلا تا لحظه ی آخر زمان باریده خون عرشیان از بهرِ عاشورائیان باریده خون هر زمین کربُبَلا هر لحظه عاشورا در آن نینوا در اربعین تا بیکران باریده خون بی گمان از حرکت خوبان حقیقت زنده شد از عطش های جگر سوز یلان باریده خون بیوفائی صحنه گردان شد وفا بالش شکست از جفای کوفیان افلاکیان باریده خون شاخه های گل که پرپر شد میان قتلگاه ابرها در اربعین از آسمان باریده خون در نوشتن از مصیبت های اصحاب وفا از قلم هم مثل چشم شاعران باریده خون #احمد_یزدانی