متفاوت هستم ، احمد یزدانی با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .
کربلا تا لحظه ی آخر زمان باریده خون عرشیان از بهرِ عاشورائیان باریده خون هر زمین کربُبَلا هر لحظه عاشورا در آن نینوا در اربعین تا بیکران باریده خون بی گمان از حرکت خوبان حقیقت زنده شد از عطش های جگر سوز یلان باریده خون بیوفائی صحنه گردان شد وفا بالش شکست از جفای کوفیان افلاکیان باریده خون شاخه های گل که پرپر شد میان قتلگاه ابرها در اربعین از آسمان باریده خون در نوشتن از مصیبت های اصحاب وفا از قلم هم مثل چشم شاعران باریده خون #احمد_یزدانی