اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انبار کاه» ثبت شده است

آتشت افتاده در انبار کاهم بارها

کرده رسوا، برده دودم تا سر بازارها
ناشکیبم ،شعله ی عشق تورا دارم به دل
میزنم از دوریت در قبله گاهم زارها
دوستت دارم و با یادتو شادی می کنم
دلهره با تکنوازی میدهد آزارها
دست بردار از لجاجت، حرف آخر را بزن
با منی؟یا با رقیبم میکنی دیدارها؟
مثل ماری می گزد درد حضورش جان من
کرده روحم انتحار از تلخی افکارها
طاقت رنج حضورش را ندارم ، رحم کن
می کشد صد دایره از چرخشی پرگارها
دلخوشم تنها به یک وعده ، سرآید انتظار
می رسند آخر به یکدیگر دل و دلدارها


kootevall.blog.ir

  • احمد یزدانی

آتشت افتاده در انبار کاهم بارها

کرده رسوا،برده حرفم را سر بازارها

بی شکیبم،شعلـه ی عشق تورا دارم به دل

میزنم در روز و شب از دوری تو زارها

دوستت دارم و با یاد تو شادی میکنم

دلهره با تکنوازی میدهد آزارها

دست بردار از لجاجت ،حرف آخر را بزن

با منی ، یا خامم از فکر تو در پندارها؟

مثل ماری می گزد درد حضورش جان من

کرده روحم انتحار از دست این افکارها

طاقت رنج حضورش را ندارم ، رحم کن

گشته ام دیوانه ی دوران چنان پرگارها

دلخوشم تنها به یک جمله که گفتندعاشقان

می رسند آخر به یکدیگر دل و دلدارها .


  • احمد یزدانی