- ۰ نظر
- ۲۲ آذر ۰۳ ، ۲۲:۰۲
پائیز آمده تا خون بپا کند
عشّاق دلشده را مبتلا کند
با رنگهای نهفته درون باغ
راز دورنگی ما برملا کند .
بسته خزان هیئت گلهای باغ
مجلس روضه شده غم های باغ
خشّ و خشِ برگ و صدای زمین
سینه زن ماتم فردای
باغ
گردنه ها در شب مهتاب و یخ
تابلوی نقّاشی یلدای باغ
کشف حجاب همه ی شاخه ها
لُختی اندام و سرا پای باغ
آمدن قاصد و پیغام برف
راوی قصّه ننه سرمای باغ
کِشتِ زمستانی و بیحاصلی
نقشِ برآب آن همه رؤیای باغ
بلبل شوریده شد حسرت به دل
ﺑﻬﺮِ بهاران و تماشای باغ
می رسد از ره خبری بی خبر
اوّل برف و یخ و سرمای باغ.
هیئت دل روضه ی گلهای باغ
ختم خزان مجلس آقای باغ
خشّ و خشِ برگ و صدای زمین
زمزمه از شِکوه ی فردای باغ
گردنه ها در شب و ابر سیاه
تابلوی نقّاشی یلدای باغ
کشف حجاب همه ی شاخه ها
لُختی اندام دلارای باغ
آمدن قاصد پیغام برف
قارِ کلاغ و ننه سرمای باغ
کشت همه حاصل بی حاصلی
پوچی مطلق شده رویای باغ
بلبل شوریده امیدش ، رسد
بوی بهاران و تماشای باغ
می رسد از ره خبر خوش ، تمام
دوره ی برف و یخ و سرمای باغ.
احمد یزدانی
.