اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیمار» ثبت شده است

به اکسیر محبّت چاره کن ایدوست ، بیمارم
تنی خسته و روحی زخمی و حال بدی دارم
نبستم طَرفی از رنج و تلاشم سخت رنجورم
میان تار و پود سختی دوران گرفتارم
من اندوهگین ترین مرد بظاهر شادمان هستم
که دادم دست نااهلان دل خود را، گنهکارم
نمودم توبه تا گِرد ریاکاران نگردم هیچ
شکستم توبه ام رسوا شدم بدنام بازارم
تو هستی آرزوی بودنم از زندگی ایدوست
بنوشان از می ناب رفاقت ، کن سبکبارم
بدون ساحلت سامان نمی‌گیرم ، غریقم من
بیا من ناخدای عاشق کشتیّ افکارم
بیا پهلو بگیرم در کنار ساحل اَمنَت
تو را ای ساحل آرام جانم دوست میدارم .
#احمد_یزدانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۲۲
  • احمد یزدانی