اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سنگ لحد» ثبت شده است

ملّت رفیقِ راه و ندانسته قدرشان

دائم نبوده محبّت و صبرِشان

ترسم که در تهِ قصّه و ماجرا

گردیده سنگ لحد روی قبرشان

 

        باشد ،قمار و برنده شما در آن

 

فریاد و درد خدایا از این بلا

چون موش گشته و انبار پر غذا

تاول شد آتش سینه ز شکوه ها

اینست قصّه ی درد و فغان ما

 

             تکخال پشت هم  شده فعلاً جنابتان

 

پاشیده اید ، ربا را که می خورید

حقّ همه ،زمین و هوا را که می خورید

چاه و دکل و حیا را که می خورید

مال یتیم ها ، ضعفا را که می خورید

 

            می ماند عهد و قراری در این میان

 

یک پایتان به لندن و یک پایتان پکن

یک خانه بوده به کیش و یکی ویَن

دزدیده برده مداوم از این وطن

زنها و بچّه های شما خود حکایتن

 

     اکنون قمار آخرو این خطّ و این نشان.

  • احمد یزدانی