اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاوش» ثبت شده است

رفت در آتش سیاوش پاکباز
سالم آمد از دل آتش فراز
داد کیکاوس سوری با غرور
از سیاوش تهمت سودابه دور
چارشنبه ماند از آن یادِگار
آتشی که کرده پاکی آشکار
هرکه ایرانی و در آن ریشه دار
جشن آتش در نهادش ماندگار
میکند شور و سروری ماندنی
شادمانیهای نیک و خواندنی
می شود با کوه آتش روبرو
تا که باقی ماند از او آبرو
آنکه پاک است و لباسش پاکی است
دشمن هر زشتی و ناپاکی است
میکند آتش به پا با راستی
تا بگیرد بد از آتش کاستی .
احمد یزدانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۵۰
  • احمد یزدانی

آتشی بودو سیاوش بود و تن

اوج مظلومیّت و تهمت ز زن

چون درون آتش سوزنده رفت

با حیا از کوه آتش زنده رفت

آتش سوزنده او را سرد شد

رد شد و در پشت پایش گرد شد

سربلند و با شکوه و با وقار

کرده اثبات حق خود در کارزار

مانده ای در خویشتن در اوج و هست

رنج تهمت زیر پایش رفته است

رفته است در آتش از آن جسته است

پاک برگشت آنکه از خود رسته است

از برای خاین آرامش کجاست ؟

هر تشنّج حاصلی از ترس ماست.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۰۰
  • احمد یزدانی