اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عیش» ثبت شده است

ای رفیق ای نور ماهِ شام تار

ای تکاپوی عبور از شوره زار

ای عجین با روح شاد زندگی

آرزو دارم که چشمانت بهار

قلب تو از رنج و محنت بوده دور

آسمانِ بودن تو بی غبار

بخت و تقدیرت بلند و پر ثمر

چون عسل باشد برایت روزگار

لحظه های عمر تو شیرین و خوش

بزم عیشت برقرار و پر عیار

جاده های سخت کشور راحتی ،

از برایت در سفر آرد به بار

راه طولانی شود نزدیک و خوش

در مسیرت بوده محکم ، استوار

زن و فرزندان تو ایمن ز بد

گشته چون نقش جهانت کارو بار

بوده جاری بهتر از زاینده رود

چلستون زندگانی برقرار

چارباغ عمر تو سرسبز و خوش

چون منارجنبان غم تو بیقرار

باغ امّیدت دهد حاصل زیاد

شادمانی بوده دائم در کنار

عمر طولانی و با عزّت دهد

با غرور و سربلندی کردگار

رنج و اندوه باشد از تو دور دور

کاخ رویایت رفیع واستوار .

  • احمد یزدانی