اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرزانگی» ثبت شده است

منتقد هستم ولی نه چون شما
زن برایم نیمه ای از زندگیست
نیمه ای با نیمه ای کامل شود
مردو زن با هم نمادی از خوشیست
با نفوذ و موج آن بیگانه ام
مردی از ایران ، شعار آزادگیست
میکنم من گفتگو با منطقم
فارغم از خط گرفتن ، چون بدیست
بوده آماده به هر گفت و شنود
گفتگوی منطقی فرزانگیست
وقتی از ایران سخن میگویم این
معنیش پیشینه چون آهن قویست
ماهمه در چاله بوده چاه جلو
رفتن در چاه ز دست خودسریست
پیروی از سلبریتی یک خطر
مطمئنّاً چاره ی شب روشنیست
نیستم بیدین و لائیک و رها
مقصد من انتهای بنده گیست
راه چاره اندکی فکر و خرد
قتل و غارت اوّل بیچارگیست
مرد و زن باهم کمک کاران هم
آخرین حرف من اینجا یاعلیست.

  • احمد یزدانی