اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز» ثبت شده است

انّ الصّلوة تَنهی عَنِ الفَحشأ وَالمنُکَر

برپا کند هرکس که باشد راهش این معبر

رکن رکین دین نماز است و خدا فرمود

شیطان به گرد بی نمازان می زند چمبر .

  • احمد یزدانی

صبح عشق و زندگی می آورد

زندگی جنگندگی می آورد

هرکه پا را پس کشد بازنده است

باختن افسردگی می آورد

هر لجاجت انعکاس یک شکست

با خودش درماندگی می آورد

تو نمیخواهی ببازی ، یاعلی

قبله بوی بندگی می آورد

اوج آن در صبح هنگام نماز

بندگی بارندگی می آورد

پاک خواهد شد محیط زندگی

عشق با گستردگی می آورد.

  • احمد یزدانی

بر نماز عشق میسازم وضو تا سجده ای را

آورم نزد تو فارغ از عبادات ریائی

مثل غنچه بسته ام لب تا که در وقت سحرگه

با نسیمی سوی من آئی وَ قفل از دل گشائی.

  • احمد یزدانی

اسیر پیچ و تاب و زلف و مویم

گرفتار نگاه و چشم و رویم

از آنروزی که دیدم داده ام دل

یکی از عاشقان کوی اویم

نمازم خوانده ام پشت سرش من

چنان یخ از نگاه سرد اویم

حسابم را رسیدم در خیالم

به زیر پای غیبت نزد اویم

لباس صبر پوشیدم نشستم

که با دلدار خود از او بگویم

کنم من شکوه اش را با نگارم

به خورشیدی که از او آبرویم ،

خدایا شاهدی راند از در خود

به اخمی که شد عقده در گلویم

کنون در دل غبار غم نشسته

بجز تو راز دل را با که گویم ؟

  • احمد یزدانی